از سوال های مسخره ی دیگه ایی که در میان نسل جانِ جدید بلوچ رواج دارند:
بلوچ های سرحدی اصیلند یا بلوچ های مکرانی؟!
و از همین قبیل: زبان مکرانی ها اصیل است یا زبان سرحدی ها؟!
لباس سرحدی ها اصیل است یا لباس مکرانی ها؟!
نسل جانِ جدید بلوچ! این سوال مثل اینه که بپرسی ۱ با ۱ چه فرقی داره؟ و کدوم بیشتر و کدوم کمتره؟! و یا اینکه در ریاضی ۱ عدد اصیلیه یا ۱؟!
نسل جانِ جدیدِ کنجکاو و سایر سوراخ سمبه کاوِ جدیدِ بلوچ! این سوال شما مثل این است که بپرسیم:
فارسهای تهرانی فارس ترند یا فارسهای شیراز! هرگاه شما توانستید به من بگویید اصفهانیها فارسیتر صحبت میکنند یا کرمانیها؛ و لباس قطریها عربی تر است یا لباس اماراتیها من هم پاسخ این سوال بیهوده و اختلاف انگیز را به شما میگویم (البته بدون اینکه دانستنش چیزی به دانش قبلی شما اضافه کند).
اساسا این تقسیمبندی یک تقسیم بندی بیاساس و باطل است و قرارگرفتن یک قوم در محدودههای جغرافیایی متفاوت موجب تقسیمبندی زبان و لباس و اصالتِ آن قوم نمیگردد. و این عین سادهانگاری و خوشخیالی نسلِ جدید بلوچ میتواند باشد که تنها لهجهی روستای خود را اصیل دانسته و بقیه را نااصل بداند!!. تنها چیزی که من در نزدیک به دو دهه تلاشم برای درک این تفاوتهای ناچیز اما زیبای گویشها و لباسهای قوم واحدِ بلوچ یافتم این بود که تقدیمتان میکنم:
اگر ورود آریایی ها به ایران راست باشد ( و گرنه نظریه دوم این است که ایرانی ها بالاخص بلوچ ها از همان ابتدا در این سرزمین در نقاط مختلف آن میزیستهاند و بومی همینجا بودهاند ) بلوچها ( یا همان پارت زبان ها) به دو گروه بزرگ تقسیم شده و یک گروه در کنارهی دریای خزر و گروه دیگر در کنارهی دریای عمان ساکن شدهاند. گروه اول را بعنوان بلوچهای شمالی و گروه دوم را بعنوان بلوچهای جنوبی میشناسیم. این تقسیمبندی به هیچ عنوان سبب انشقاق و از بین رفتن ماهیتِ واحد قوم بلوچ نشده و از اتحادِ آنان بخصوص در مواقع ضروری چیزی نکاسته است. (بعنوان مثال اتحاد بلوچهای جنوبی و شمالی در حملهی تلافی جویانه به پایتخت پارسها در غیاب انوشیروانِ قاتل یا اتحاد بلوچهای جنوبی و شمالی در نبردِ شوش با اعراب به فرماندهی سیهسوار که البته مسلمون شدن و برگشتن و واسه یزدگرد داستان شد!).
بلوچهای شمالی زبان بلوچی را به شکل پهلوی میانه صحبت میکنند و بلوچهای جنوبی به شکل پارتی باستان یا ابتدایی. تنها دلیلی که بنده تونستم پیدا کنم از لای مقالات و کتب و تحلیلها و فراز و نشیبهای تاریخی این بود که: بلوچهای شمالی براثر قرار گرفتن در مرکز و حکومت ۵۲۵ سالهی پارت ها و گسترش قلمرو تا اروپا و ماوراءالنهر و همسایگی و تعامل با یونانیها، ترکها و بخصوص پارسهای هم ریشه و همزبان دوران اول تحول زبانی را پشت سرگذاشتهاند و این درحالیست که این اتفاق برای بلوچهای جنوبی رخ نداده است. حالا از این شاید برخی از نسل جانِ جدید مکرانی استفاده کنند که پس ما اصیلتریم و زبانمان قدیمیتر است! و لکن بنده بعنوان نسلِ قدیم بلوچ عرض میکنم خیر! اول اینکه هرچیز که قدیمیتر بود حتما بهتر و اصیلتر هم نیست! یک زمانی ما نسلِ قدیم بشر برای نوشتن دو خط نامه برای آیندگان (که مثلا ما چجوری شکار می کردیم!) در و دیوار و سقف یه غار را سرتاسر خطخطی میکردیم! تا اینکه خط اختراع شد و از دربهدری بهدر آمدیم نمی تونیم بگیم که نه بابا خط اصیل نیست نقاشی بهتر بود! دوم اینکه: تعامل با زبانهای دیگه به غِنای یک زبان کمک شایانی میکنه و نواقصش را برطرف میکنه مثلا همینکه ما مجبور نیستیم به موتور بگیم خودرویی که دو تا چرخ داره و صداش بلنده از برکات تعامل با زبانهای دیگست در بلوچی شمالی هم خوشبختانه بیشتر تعاملات با زبان همریشه و همسایهی پارسی بوده در حالیکه در بلوچی جنوبی این تعاملات با زبان هندی و انگلیسی و یه مدت کوتاهی هم از روی اجبار پرتغالی اتفاق افتاده و مثلا پیاله شده گلاس و دوچرخه شده باسکیل. هیچکدوم از این تعاملات هیچی از ارزشهای این دو گویش شمالی و جنوبی را کم نکرده بلکه موجب گسترش تکلم به زبان بلوچی در سرتاسر خطهی شمال بین گیلکی ها و تالشیها و مازندرانی ها و… شده.
لباس هم که الحمدلله بین مردان کاملا مشترک و بین زنان مقداری تفاوت پیدا کرده و این به سلیقهی خانمها و دخترخانمهای نسل جانِ جدید بلوچ برمیگرده که البته ناگفته نمیماند در این مورد بانوانِ مکرانی با حذف نکردنِ ( تکّ ) از لباس بلوچی یک بر صفر از بانوان سرحدی جلوترند و در هنگام تعویضِ لباس، دختربچههای بلوچِ جنوبی مانند دختربچههای بلوچِ شمالی گریه نمیکنند که : ماسی بیا پَنّی کُمَکّا نی هر دوکین تروآناوم بیار که گیر کُرتگُن!!.
در کل برای کسانی از نسل قدیم یا جدید بلوچ که خود و لهجهی خود را بیشتر یا اصیلتر میدانند یک حکایت تعریف میکنم و میروم آب بخورم و بخوابم (چون دوست دارم و به سایر محققین ربطی نداره) آوردهاند که یک مرغ دریایی را طوفان اسیر نموده و بال و پر شکسته به برکهای انداخت. صبح روز بعد قورباغهای او را دید و از او پرسید: تو اهل این برکه نیستی از کجا آمدهای؟! مرغ جواب داد: از دریا. قورباغه پرسید: دریا کجاست و چه شکلی است؟ مرغ پاسخ داد: دریا همین نزدیکی هاست و شکل همین آب است اما بزرگ است. قورباغه پرید داخل آب و یک خط با انگشتش کشیده و یک قسمت از برکه را جدا نموده و گفت: به این بزرگی میشود؟! مرغ گفت: نه! بزرگتر است. قورباغه با تعجب جستی در آب زد و یک خط بزرگ در وسط برکه کشید و پرسید: اینقدر می شود؟! مرغ گفت: هنوز بزرگتر است. قورباقه ناامیدانه شنایی در دورتادور برکه نمود و گفت انقدر که نمیشود!؟ مرغ خندید و گفت: آنجایی که من از آن میآیم؛ دریا چند صد، نه چند هزار نه ، چند صدهزار برابر این برکه و بلکه بزرگتر است!! قورباغه قاه قاه به مرغ خندید و گفت: عجب دروغگوی دیوانهای! من به تمام عمرم آبی بزرگتر از برکه و دیوانهای خندهدار تر از تو ندیدهام! در پاسخ به این سوالات نیز من یک دیوانهی دروغگوی خندهدارم و بیش از این صحبتی ندارم.
👌👌زبر دست
بسیار زیبا
همادان باز دُرَّت که سرحدیان شَنتِن ماسی بیا پنی کمکا…🤣🤣🤣🤣