توسط شی مرید (شیخ مرید) کهیری فرزند شی مبارک یکی از دوستان چاکر رند بود که همیشه با او معاشرت و مجالست داشت. وفتی که چاکر به شکار می رفت شی مرید در رکاب او بود.
شی مرید جوانی بلند بالا، زیبا و تیراندازی ماهر بود. مندا رند دختر بسبار زیبایی داشت که نامزد شی مرید بود. روزی چاکر و شی مرید به شکار رفته بودند هنگام بازگشت در نزدیکی “سیبی” چاکر تشنه شد خانه مندا در همان حوالی قرار داشت. شی مرید و چاکر به خانه مندا رفتند. هانی در جامی پاکیزه آب خنک ریخت و مقدار کمی کاه روی آب انداخت تا چاکر آب را لاجرعه ننوشد. چاکر آب را به آرامی نوشید و به محض دیدن هانی دلباخته او شد. چاکر تصمیم گرفت هانی را به رغم دوستی با شی مرید به هر قیمتی که تمام بشود تصاحب کند.
شی مرید در جمع بزرگان رند و در حضور چاکر قبلا قول داده بود که:
هر کس روز پنجشنبه هر چیزی را از من بخواهد، آن چیز را به او خواهم داد.
رهبر نوازندگان را قبلا چاکر فرا خوانده بود و به او گفته بود که در این جشن از شی مرید بخواهد که هانی را به او ببخشد، وی در حضور گروهی از افراد از شی مرید تقاضا کرد که هانی را به او بدهد. شی مرید که قبلا عهد کرده بود که هر چه را روز پنجشنبه از او بخواهند، آن چیز را خواهد بخشید، اندکی درنگ کرد و فهمید تقاضای نوازنده از توطئه ای پیش طرح شده نشات می گیرد و دریافت که طراح توطئه کسی جز چاکر نیست، زیرا نوازندگان و مطربان دوره گرد از طبقه پایین جامعه بودند و اجازه نداشتند با طبقه اشراف و شیوخ ( شیخ یکی از طوایف بلوچ) است ازدواج کنند. شی مرید بر خلاف میل باطنی اش عزیزترین محبوب خود را بخشید. از دست دادن هانی غمی سنگین و طاقت فرسا را بر او مستولی گردانید.
نوازندگان هانی را به قصر چاکر بردند. چاکر با هانی ازدواج کرد. شی مرید از ازدواج آنان مطلع شد. آتشی در قلب او روشن شد و شعله هایش سر تا پای وجودش را فرا گرفت. شی مرید مخفیانه به کاخ چاکر رفت. ابتدا هانی او را نشناخت. شی مرید از قصر خارج شد. وقتی هانی فهمید شی مرید به منظور دیدنش به کاخ آمده، بسیار غمگین شد که چرا نتوانسته بود او را بشناسد.
شی مرید چنان آشفته و پریشان حال شد که از خود بی خود گشت و شخصیت او را به طور کلی دگرگون گردید. از تمامی لذات دنیا چشم پوشید و به سلک گدایان و دراویش درآمد.
منبع:
حماسه هاي مردم بلوچ اثر مرحوم عبدالحسین یادگاری
نظرات