در گذشته قول بلوچی وقتی عمل می شد، جنبه حماسی پیدا می کرد. معروف ترین قول های بلوچی در دوران حکومت ملوک الطوایفی میرچاکر رند داده شده اند و چون حوادث غم انگیزی را به وجود آورده اند، بسیار مشهور شده اند. شاعران درباره این رخدادهای مهم اشعار و قصاید بلندی سروده اند. در زبان بلوچی ضرب المثلی وجود دارد که می گوید “بلوچی سر بروت، کولی نروت” یعنی “سر بلوچ برود – کشته شود – بهتر از آن است که به عهد خود وفا نکند“.
برای مثال، قول شی مرید در این مورد که هر کس روز پنجشنبه هر چیزی را از وی بخواهد، آن چیز را خواهد بخشید. در نتیجه، هنگامی که میرچاکر نامزد بسیار زیبای شی مرید بعنی هانی را دید، به یاد قول شی مرید افتاد و نوازندگان حرفه ای را که از لحاظ قشربندی اجتماعی از طبقه پایین اجتماع بودند تحریک کرد تا نزد شی مرید بروند و هانی را از او بخواهند. نوازندگان که به دستور میرچاکر چنین خواسته ای را عنوان کرده بودند، پس از تحویل گرفتن هانی او را به قصر میرچاکر بردند و ماجراهایی به وجود آمد که در متن شعر “هانی و شی مرید” در این لینک آمده است.
قول های جاڑو پوژ رِند
جاڑو پوژ رِند یکی از درباریان مورد اعتماد میرچاکر رِند بود که در صداقت و راستگویی زبانزد خاص و عام بود و با هُده رِند بسیار دوست بود. هُده شوهر بی بی بانری، خواهر میرچاکر بود.
جاڑو در جلسه ای که چاکر و بزرگان رند حضور داشتند، در دو مورد قول بلوچی داد. اول اینکه هر کس هُده را به قتل برساند، فورا قاتل را خواهد کشت و قول دوم این بود که هر کس به ریش او دست بزند، او را نیز به هلاکت خواهد رساند. روزی میرچاکر کنیزِ زن جاڑو را فرا خواند و به او گفت: “هنگامی که بزرگان رِند جلسه ای تشکیل دادند، پسر شیرخوار جاڑو را بیاورید.”
چاکر، جاڑو و بزرگان رند جلسه ای تشکیل دادند و سرگرم صحبت کردن بودند که کنیز پسر شیرخوار جاڑو را آورد و در آغوش وی نهاد. کودک در حالی که لبخند می زد، دستش به طور اتفاقی به ریش پدرش برخورد کرد. جاڑو متوجه شد که چاکر و اعیان رِند دیدند که کودک به ریش او دست زد. برای عمل کردن به قولش، شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و فرزند دلبند خود را کشت!
روزی چاکر و اعیان رِند سرگرم تماشای یک مسابقه اسب سواری بودند. چاکر به هُده گفت: “دست به ریش جاڑو بزن!” هُده دستور چاکر را اجرا کرد، جاڑو نمی توانست هُده را به قتل برساند زیرا عهد کرده بود هر کس هُده را به قتل برساند، او را خواهد کشت، بنابراین، به پسر عموی خود شاهو گفت که هده را به قتل برساند و جاڑو پس از کشته شدن هُده ، شاهو پس عموی خود را کشت تا به قول خود عمل کرده باشد!
منبع:
حماسه هاي مردم بلوچ اثر مرحوم عبدالحسین یادگاری
نظرات