در پاسخ به سوالات نسل جدید بلوچ:
ما کیستیم؟
نژادمان چیست؟
زبان مان از کدام شاخه است؟
لباس مان از کجاست؟
معنی بلوچ چیست؟!
بلوچستان از کجا تا کجاست؟
نقش ما در تاریخ چه بوده؟
بزرگان و مفاخر ما کدامند؟ و…
این سوالات و پرسش های دیگر از این قبیل در پی پاسخ به نیاز ماهیت یا همان ماهو؟ همه ی ما انسان هاست که از همان سنین کودکی یا نوجوانی برایمان پیش میآید و در برخی افراد زودتر و در برخی دیرتر نیاز به پیدا کردن پاسخ این سوالات (هویت) پیدا می شود. به هر اندازه که پیدا نمودن جواب های این سوالات در شکلگیری شخصیت افراد تاثیرگذار است به همان اندازه سرکوب این سوالات و یا بی جواب ماندن آنها نقص و کمبود در شخصیت آنان به جا میگذارد.
من یکی از کسانی بودم که به دلیل قرارگرفتن در گروه اقلیت یک جامعه ی بزرگ اقلیت ستیز! از همان اوان کودکی بی صبرانه به دنبال یافتن پاسخ این سوالات گشتم. تفاوت این نوشته با کتاب های ارزشمند و گرانسنگ و گاه بی ارزش! و سبکسنگ!! نوشته شده در رابطه با بلوچ و بلوچستان نیز در دستاوردهای شخصی و بعضاً متفاوت با سلیقه ی عموم مردم در رابطه با پاسخ به این سوالات است.
در سالهای کودکی تنها چیزهایی که مرا از شهرنشینان خودبرتربین (نمیدانم این تصور من بود یا آنان واقعا اینطور بودند، همینقدر یادم می آید که فرزندان شان را نمی گذاشتند با ما بازی کنند و فکر می کردند ما کثیف هستیم و اگر همبازی شویم کودکان شان بیمار می شوند. گاهی هم آنان را از ما می ترساندند!) جدا می کرد لباس و زبانمان بود و البته این نکته ی مهم که من دُم نداشتم!…
بخوبی به یاد دارم که به نحوه ی حرف زدن آنان دقت می کردم و بنا به تلقین بزرگترها فکر میکردم آن ها شلواری کلفت میپوشند و روی آن یک کمربند محکم میبندند تا دُمشان بیرون نزند و پیدا نشود!! درمقابل بچههای آنان هم فکر میکردند ما سگ و سوسمار میخوریم و بچهلولوهای وحشتناکی هستیم که اگر شب بموقع نخوابند مادرشان صدایمان میزند که آنها را بخوریم. نمیدانم در میان بلوچها و پنجابیها و بلوچها با افغانها، عربها و ترکمن ها بزرگترهای عزیز در سنین کودکی چطور تفاوتها را ایجاد نمودهاند اما در شیرآباد و بین بلوچ و پارسی این موارد و البته اینکه دیدن خون و گریه کردن مخصوص کودکان پارس باید باشد و بچهی بلوچ هر طور که زخمی بشود هم نباید گریه کند از تفاوتهای عمیق هویتی بود! اما بزرگترها برای این سوال من که بلوچ کیست و از کجا آمده است پاسخی نداشتند. آنها به این اکتفا می کردند که بگویند:
بلوچ یعنی سیاه روچ! بلوچ را تخت و باچایی (پادشاهی) نمی رسد. بلوچ یعنی بدبخت!
ادامه دارد…
نظرات