خب البته من بعنوان یک جویندهی هویت با این فرضیهی نادرست آقای فردوسی شاهدوست نمیتوانستم تسلیم شوم بنابراین به مطالعاتم ادامه دادم و این بار با یک کتاب بارزش گرانسنگ با عنوان:
علل خرابی بلوچستان اثر استاد امیرتوکل کامبوزیا
تلاقی نمودم. مطالعهی این کتاب دقیقا نقطه عطف تحول دیدگاه من در رابطه با بلوچپژوهی و گزینش منابع در مورد تاریخ بلوچ و بلوچستان بود که خواندن آن را به هر بلوچی توصیه میکنم. استادکامبوزیا بعنوان یک پژوهشگر زبانشناس مسلط بر زبان های زندهی دنیا ( انگلیسی، عربی، روسی، فرانسه) معتقد بود بلوچ ها پارت هستند و زبان بلوچی همان زبان پارتی (پهلوی_اشکانی) است.
برای من بعنوان یک بلوچ سیاهروچ که به او گفته بودند تو بدبخت و رعیتی و هرگز توانایی مامور شدن را نداری باور این امر مشکل بود بنابراین به منابع بیشتری مراجعه کردم و سعی کردم از درستی این مطلب مطمئن شوم. بهترین منبع برای این بخش از کار فرهنگ های لغت بود من به سراغ فرهنگ لغت دهخدا و دیگر فرهنگ ها رفته و ساعتها در کتابخانهی کامبوزیا در انتهای شیرآباد و دیگر کتابخانه ها روی این واژگان وقت گذاشتم: پارت، پهلوی، اشکانی و… این بار اما دستاورد من متفاوت بود! با توجه به افعال، اعداد و صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه و لغاتی که برای تعریف پارت و زبان پارتی و پهلوی ارائه شده بود هیچ شکّی باقی نمیماند که بلوچها پارت یا پارتها بلوچ بوده اند!
کامبوزیا این را به زیبایی فهمیده و بیان کرده بود:
اگر یک کتاب به زبان پهلوی را جلوی یک چوپان بلوچ باز کنید و بخوانید به شما خواهد گفت: پهلوی و اشکانی چی است؟! این بلوچی خودمان است.
از اینجا به بعد مطالعاتم روی سلسله ی پارت ایرانی را بیشتر و متمرکزتر نمودم. ابتدا به کتاب های تاریخ که در مدارس تدریس میشد مراجعه کردم و متوجه شدم ابتدا و انتهای تاریخ ایران روشن ولی میانه و وسط آن در هاله ای از ابهام! قرار دارد. یعنی در ابتدا چهارپنج صفحه از هخامنشیان و مادها گفته شده و سیزده چهارده صفحه از ساسانیان و پارسها و اون وسط در یک و نیم صفحه نوشته شده که: از پارت ها چیز زیادی نمیدانیم و معلوم نیست چند پادشاه داشته اند و چی شده که سقوط کرده اند و خلاصه اینکه: با بچه هاشون بازی نکنید!
البته درکنار این ابهامات عکس یک مجسمه ی دست شکسته از مرد پارتی گذاشته اند تا صفحه خالی نماند و این مرد شلوار چین دار بلوچی پوشیده است.
به سراغ تاریخ های سلسله نگار ایرانی رفتم و همینقدر فهمیدم که پارت ها به فکر بدست گرفتن حکومت نبودند جمع شدند تا از خود دربرابر یونانی های مهاجم دفاع کنند که در همان ابتدا امپراطور سلوکی اسیر و کشته شد و دشمن شکست خورد و کشور بیصاحاب ماند! بنابراین آنها هم تصمیم گرفتند الان که کسی نیست که بر ما حکومت کند بیایید خودمان بر خودمان حکومت می نماییم.
وقتی منابع داخلی کافی نبود بیشتر جستوجو نموده و کتاب پارتیان اثر مالکوم کالج آلمانی را مطالعه نمودم (هرکس خیلی خیلی وقت و حوصله و چشم مطالعه ی ریز بین دارد این را بخواند). این پژوهشگر عرصه تاریخ برای من زوایای تاریک مساله را روشن نموده و گمانم را تبدیل به یقین نمود. تمام خصایل، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم و حتی شکل چهره ای که از پارت ها توصیف می نمود تطبیق داشتند و فهمیده شد علت سقوط پارتیان و تعداد پادشاهان آنان و اسامی بلوچی آنان چه بوده است. (بعنوان مثال چند پادشاه به نام بالاچ دارند همچنین تیردات و..) در ادامه کتاب راهنمای زبان پارتی (پهلوی^اشکانی) مطالعه و دانسته شد بلوچ ها بخصوص بلوچ های مازندران، ترکمنستان، زرنج، زابل، زاهدان و بخشی از پاکستان به بهترین وجهی پارتی صحبت می کنند.
تا اینجای کار برای من مسلّم شده بود که سخنان و ضرب المثل های ناامید کنندهای که برای تضعیف شخصیت و هویت ما کودکان و نوجوانان و بزرگسالان بلوچ همه جا نقل می شود بی پایه و اساس و دروغ است بلکه ما با یک شاخه از آریایی های ایرانی الاصل روبرو هستیم که طولانی ترین دوران حکومت بر پهناورترین نقشه ی ایران در طول تاریخ را داشتهاند(۵۲۵ سال).
ادامه دارد…
نظرات