0

من بلوچم وز بلوچ زیبا گویم سخن
از رشادت ها دلاور مردی ها گویم سخن
از دلیرمردان شه سوار
تا عشق های افسانه ای گویم سخن
من برایت از شیخ مرید و هانی ها
تا جیند و همل ها دارم سخن
من برایت از یوسف نسکنتی
آن که گفت اولین روزنامه بلوچی
آن هنر پرور و شاعر سربازی گویم سخن
من بلوچم دارم صبر ایوبی عمر نوح طوفانی
من که هستم ز نسل پاک خلیل
روز و شب گویم شکر الله جلیل
بیا تا بگویم من برایت ازکمال خان
آن که بود نخبه موسیقی
آنگاه که می‌سراید از مردانگی
میرکمبر یا که از حماسه افرینی مقاومت های دادشاه
من بلوچم آن بلوچ‌ سپاه سیاه سوار
از دلیران و سرداران ک نمی هراسد از سپاه ساسانی
بیا تا که گویم من برایت از لیکوهای سرحد زمین
که میسرایند پدرانم وقت کار در زمین
دستم بگیر ببرم تا که من تو را به مکران زمین
آنجا که میسرایند مادرانم زهیرک هایی برای رفع دلتنگی
من بلوچم آن بلوچی که زیبا می‌سراید
فردوسی پاکزاد در شاهنامه اش
می خواند مراستون فقرات سپاه ایران
بیا که من بگویم برایت از میرکمبر
آن اسطوره ی مردانگی
که پیچیده بود در شهر اوازه اش
از شجاعت از دلیری میار داری
آن قهرمان نیکشهری که بود شریک مردم در غم ها در شادی
که رهسپار شد روزی به پیش مهراب خائن
که غارت کرده بود او غنائم را مادران را خواهر را
مهراب چو دید میر کمبر بنتی را
بلرزید و بترسید و هراسید و پرسید از او
کَے اِنت مَنی راهءِ سَرا
گوشتے اے کَمبراِنت بَزکار
ترجمه: “این چه کسی است ک بر سر راه من است میر کمبر جواب میدهد که این میر کمبر مظلوم”
مهراب که بود آگاه از رشادت ها دلاور مردی های او
باز گوید
کَمبر بَزَکارے نَہ اِنت
آیے بِنت ءُ دهانے واجہ اِنت
ترجمه: “میر کمبر فردی مظلوم نیست بلکه او سردار مردمان دهان و بنت است”
دیگر نمیدانم از کجایش من بگویم
گفته اند دیگران صدهزاران کتاب بهتر ز من

سفره ها با گازوییل اغشته اند

مقاله قبلی

پاسخ به سوالات نسل جدید بلوچ (بخش پنجم)

مقاله بعدی

نظرات

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *